علت ناب تعزل همه ی رویایم
غزلت کو که به پایان برسد غمهایت
مدتی شد که نگاه تو نتابید به من
مدتی هست که غرق شب بی فردایم
عوض نام خودم نا م تو را می گویم
باز می پرسم از خویش چرا رسوایم
محض تو هر چه بهشت است به آتش بکشم
تا که سیبی برسانم به لبهایت
هر چه می خواهم از دست عشق تو بگریزم
دست مجهول کسی چنگ زده بر پایم
باید از من شوی این حرف من لجباز است
کج مکن راه که از راه دگر می آیم
:: برچسبها:
شعر ,
|